مصاحبه با ابلیس

قسمت اول

بین طرفین مصاحبه مقرر گردید در حین مصاحبه بی احترامی نسبت به طرف مقابل ننموده واز ناسزاگویی عصبانیت برهم زدین جلسه و توهین به اعتقادات یکدیگر جدا خودداری نمایند .همچنین ابلیس قبول نمود که در آنچه میگوید صادق وراستگو باشد.

*به عنوان اولین سوال میخواهم که خودت را معرفی کنی؟

من از طائفه جن ها هستم.(معارف قرآن ص314و316) خیلی جلوتر از انسان خلق شدم(حجر27)نام اول من حارث بود(سفینة البحار ج1ماده ابلیس)اماپس از انکه با آدمایزاد افتاد ,مرا ابلیس نامیدند ومشهورم به شیطان اما فراموش نشود که من رئیس شیاطین هستم."اصولا به هر موجود موذی وسرکش وطغیانگر شیطان میگویند به همین خاطر در گذشته به میکروب ها هم شیطان میگفتند." (تفسیر نمونه ج5ص407 وکافی ج6ص385)

*چرا تغییر نام دادی ؟ چرا ابلیس نام گرفتی ؟

خودم نامم را تغییر ندادم بلکه از ان وقتی که ازدرگاه الهی رانده شدم وتمام پلها را پشت سرم خراب کردم و " ازرحمت خدا مایوس شدم مرا ابلیس نامیدند" (ابلیس از ماده بلس است به معنی ناامیدی , کتاب العین ص93)

*ازصفت وکنیه هایی که به تو نسبت داده اند برایمان بگو.

صفات متعددی داشتم از جمله : عزرائیل { به معنی عزیز شده که به دوران عظمت من بر می گردد که در میان ملائکه آسمان از احترام خاصی برخوردار بودم (مجله نور علم دوره 5شماره4و5 ص78)} , وسواس به معنای وسوسه گر,رجیم به معنی سنگباران شده ورانده شده ,صاغر به معنی پست و ذلیل(اعراف 12),خناس به معنی پنهان شدن و باز پس رفتن (العین ج4ص199) چراکه وقتی اراده داشته باشم به قلب کسی راه یابم اگر ان شخص خدا را یاد کند من بر میگردم و پنهان میشوم.واما این کنیه ها را هم به من نسبت داده اند : ابومره,ابوخلاف,ابولبینی"گویند لبینی دختر او بوده" ,ابوکرداس,ابوقتره,ابودجانه,ابوالجن"دربرابر ابوالانس برای آدم" (دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج2ص593)

*گفتی که از طائفه اجنه هسی ,بگو چگونه به عالم بالا و در میان فرشتگان جای گرفتی؟

من هم مانند دیگر اجنه به زندگی عادی خود مشغول بودم تا این که بین این طائفه فتنه وفساد بالا گرفت,در این زمان بود که خداوند عده ای از مملائکه را تا مارا به نابودی بکشانند,انها ماموریت خود را عملی ساختند ومن در ان میان به اسارت ملائکه در امدم ,در اسارت به انها گفتم که من از مومنان هستم و در فتنهو فساد شرکت نداشتم حالا که همه همنوعان مرا کشتید مرا با خودتان به آسمان ببرید تا همراه شما خدارا عبادت کنم. (شیطان در کمین گاه ص43)

 *کمی بحث را خصوصی کنیم درباره ازدواج وفرزندان خودت برای ما تعریف کن.

وقتی که زمان ازدواج من فرا رسید خداوند از غضب ,تکه آتشی راپدید کرد وازآن اتش همسری را برای من به وجود آورد.(شیطان در کمین گاه ص28) ,در مورد فرزندان هم باید بگویم من هم مانند شما انسانها دارای فرزند و نسل هستم اما نه مانند آدمیان(المیزان ج8ص57).در اینجا باید یادی کنم از "هام" که با دوواسطه فرزند من بود اما راه مرا ادامه نداد او در کودکی به دست نوح توبه کرد.

و اما در مورد سخنی که تبذیرکنندگان را برادران شیطان معرفی کرده است.(اسراء 27) به این دلیل است که اینان حق خویشان ودرماندگان را پایمال میکنند واموال خود را هرچند از راه حلال به دست آورده اند در راه غیر صحیح مصرف میکنند,چنین کسانی با من رابطه برادری خواهند داشت.

 *از فرشته ها گفتی,از رابطه ات با آنها برایمان بگو .

وقتی قدم به آسمان ها گذاشتم بیشتر از پیش با ملائکه آشنا شدم .هر لحظه بر عبادتهایم میافزودم تا جائی که جبریل و میکائیل و اسرافیل را به حیرت آوردم وبه هم گفتند: خداوند عشق و علاقه به عبادت وقدرتی که به این بنده داده به هیچ کس نداده است .(شیطان در کمین گاه ص45)

براثر همین عبادتها بود که در بین انها عزیز ومحترم شدم اما پس از رانده شدن از درگاه الهی "من اولین کسی بودم که مورد لعن ان سه فرشته بزرگ واقع شدم(البحارالانوار ج60ص278) آن روز که فرشتگان در لوح مشاهده کردند که یکی از مقربان الهی مورد لعن خدا قرارمیگیرد ,از من خواستند که با تکیه بر مقام بلندی که دارم از خدا بخواهم که چنین عاقبتی در سرنوشت آنها نباشد,من دعا کردم اما خودم را فراموش کردم.(المیزان ج8ص57 ,ابلیس ص4).

همان طور که در تجمع بدکاران بنابر دستور من دهها برابر آنها شیطان جمع میشوند وآنها راتکرار میکنند ,در تجمع مومنان هم فرشتگان جمع میشوند واین یک مقابله به مثل است(کافی ج2ص499) .وگاهی بر سر مسئله مهمی بین یاران من وفرشتگان درگیری ایجاد میشود تا جائی که ممکن است فرماندهی شیاطین را مستقیما خودم به عهده گیرم ,این در گیری ممکن است از این ذکر خدا آغاز شود که مومنی مرتب بگوید: لا حول ولا قوةالا بالله العلی العظیم وصلی الله علی محمد وآله الطیبین.در این نبرد بر ما زخمهایی وارد میشود که آعمال و گفتار مشرکان باعث بهبودی می گردد .ما از این گونه افراد سواری خوبی میگیریم.