عاشورا وانتظار

متن زیر برگرفته از کتاب عاشورا وانتظار نوشته مسعود پور سید آقایی میباشد .

پیوند دو فرهنگ عاشورا وانتظار از دلایل وشواهد متعددی برخوردار است.

1 ) مهدی علیه السلام فرزند حسین علیه السلام       

                                                                                                                                                2) مهدی علیه السلام خونخواه حسین علیه السلام 

 در روایات متعددی وارد شده ، امام باقر علیه السلام در مورد آیه ی " و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا فلا یسرف فی القتل " میفرمایند : مقصود از " من قتل مظلوما " حسین بن علی است که مظلوم کشته شد وما اولیای او هستیم و قائم ما چون قیام کند،در طلب انتقام خون حسین بر میآید ... مقتول حسین و ولی او قائم است. "

3) یاد حسین علیه السلام کلام نخستین مهدی علیه السلام

آنگاه که مهدی موعود ظهور کند ،بین رکن ومقام میایستد وچنین ندا میدهد : " الا یا اهل عالم ! انا الامام القائم ؛ الا یا اهل عالم ! انا الصمصام المنتقم ؛ الا یا اهل عالم ! انّ جدی الحسین قتلوه عطشاناً ؛ الا یا اهل عالم !   انّ جدی الحسین طرحوه عریاناً؛  الا یا اهل عالم ! انّ جدی الحسین سحقوه عدواناً؛

4)یا لثارات الحسین (ای خونخواهان حسین) شعار یاران مهدی علیه السلام

5) یاری حسین علیه السلام ،یاری مهدی  علیه السلام                            

حضرت سکینه علیها السلام نقل میکند : امام حسین علیه السلام شبی در کربلا خطاب به یاران خود فرمود :

"همانا جدم رسول خدا فرمود :فرزند من حسین در زمین کربلا ،غریب وتنها ، عطشان وبی کس کشته میشود . کسی که او رایاری کند مرا وفرزندش مهدی را یاری کرده است وهر کس به زبان خود مارایاری کند فردای قیامت در حزب ماخواهد بود.

6)یکسانی القاب حسین علیه السلام ومهدی علیه السلام

القاب "ثارالله"، " الوترالموتور"  ،"الطرید الرشید"، القاب مشترک حسین ومهدی است.

7)زیارت عاشورا

زیارت عاشورا که زیارت مخصوص حسین است در دوقسمت از خون خواهی حسین در رکاب مهدی خبر میدهد: " ان یرزقنی طلب ثاری (کم) مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه وآله وسلم "  ، " ان یرزقنی طلب ثاری (کم) مع امام هدیً ظار ناق بالحق منکم".

8)روز عاشورا ویاد مهدی علیه السلام

اما باقر علیه السلام میفرمایند : یکدیگر را در روز عاشورا این گونه تعزیت دهید : " خداوند اجر ماوشما را در مصیبت حسین بزرگ گرداند وما وشما را ازکسانی قرار دهد که به همراه ولی اش امام مهدی علیع السلام ،طلب خون آن حضرت کرده به خون خواهی او برخیزیم."

9)عاشورا روز ظهور مهدی علیه السلام

امام باقر علیه السلام میفرمایند: " گویا قائم رامیبینیم که روز عاشورا،روز شنبه بین رکن وقام ایستاده وجبرئیل پیش روی او ندا میکند..."

10)میلاد حسین علیه السلام ویاد مهدی علیه السلام

درتوقیع مبارک امام عسکری علیه السلام برای قاسم بن علاء همدانی آمده است که : درروز تولد امام حسین علیه السلام ،این دعا را بخوان : خداوندا!من تورا به مقام مولود این روز میخوانم .اوپیشاز آنکه به دنیا چشم بگشاید وقبل از آن که تولد یابد ،وعده وخبر شهادتش داده شد.آسمان وهرکس در ان بود وزمین وهرکس برروی آن بود ،براو گریه کرد....اوکه در عوض شهادت او ،ائمه از نسل او شدند وشفا در تربت اوقرار داده شد ،فوز ورستگاری با او ،در روز رجوع وبازگشت او وبازگشت اوصیاء ازخاندان او،بعد از قائم آنان وسپری شدن غیبت او میباشد.

11) میلاد مهدی علیه السلام ویاد حسین علیه السلام

شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان مینویسد: " بافضیلت ترین اعمال شب نیمه شعبان که باعث آمرزش گناهان است زیارت امام حسین می باشد. هر که میخواهد روح 124هزار پیامبر با اومصافحه کند،امام حسین را زیارت کند.اقل زیارت آن حضرت آن است که به بالای بامی میرودوبه سمت راست وچپ نگاه کند؛سپس یر به جانب آسمان بلند کند وحضرت را با این کلمات زیارت کند : " السلام علیک یا اباعبد الله ، السلام علیک ورحمه الله وبرکاته ".

12) شب قدر ویاد حسین علیه السلام

شب قدر متعلق به امام زمان است ودر این شب یکی از اعمال مستحبی ،زیارت امام حسین است .شیخ عباس قمی مینویسد: "بدان که احادیث درفضیلت زیارت امام حسین در ماه مبارک رمضان خصوصا شب اول ونیمه وآخر آن وبه خصوص شب قدر بسیار است .از حضرت امام محمد تقی علیه السلام منقول است که هرکه زیارت کند امام حسین را در شب بیست وسوم ماه رمضان مصافحه کند با او روح 124 هزار ملک وپیغمبر که همه رخصت میطلبند از خداوند در زیارت آن حضرت در این شب.

از حضرت صادق علیه السلام مروی است : چون شب قدر میشود ، منادی از آسمان هفتم از بطن عرش ندا میکند که حق تعالی هر کسی را که به زیارت قبر حسین علیه السلام آمده ،آمرزید .

ادامه دارد...

 

عاشورا وانتظار

 السلام علیک یا سفینه النجاه

 مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف ، ادامه حسین است و" انتظار " ادامه ی عاشورا وبرآمده از آن است.   مهدی فرزند حسین است وفرهنگ انتظار برآمده از فرهنگ عاشورا وانتظار حسین دیگری را کشیدن . این دو پیوندی دیرین ومستحکم با یکدیگر دارند.

یکی پشتوانه ی فرهنگی وزمینه ساز برای دیگری است ،  

یکی رمز حیات شیعه است ودیگری رمز بقای آن.  

یکی رمز قیام وبه پا خاستن شیعه است و دیگری عامل حفظ واستمرار آن،

مهدی وارث عاشوراست همچنان که حسین وارث پیامبران است،

عاشورا دریچه ای به انتظار است وانتظار تجلی آرزوها وآمال کربلا.

فرهنگ عاشورا دست مایه ی اساسی ومایه ی شکوفایی وبالندگی منتظران مهدی در عصر انتظار است.

پیوند " عاشورا وانتظار" و" حسین ومهدی " پیوند "والد " و " ماولد " و نور علی نور است .

انتظار ،کربلایی دیگر است به وسعت همه جهان ومصاف حق وباطل است در زمانی دیگر،با این تفاوی که این بار حق پیروز است وچهره باطل ،برای همیشه دفن میشود .انتظار همان کربلا است در وسعت همه زمین ودر مقطع دیگری از تاریخ .

در این مقطع فکرهای رشید از هر فرقه وملتی گلبانگ دعوت مهدوی راکه باساخت وفطرت انسان ها همگون است لبیک میگویند.

انتظار ثمره کربلا است .بدون کربلا انتظار بی معناست .یاران مهدی همه کربلایی اند ودر فراز وفرود تاریخ ،غربال شده وآبدیده اند .مگر میتوان بی عاشورا ،انتظاری دیگر داشت؟ انتظار بی عاشورا انتظاری بی پشتوانه است.

" عاشورا " انتظار برآورده نشده شیعه است، و " انتظار" عاشورای برآورده شده شیعه.

حرکتی جهانی وبه وسعت آمال همه ی انسان های تاریخ ،پشتوانه وعقبع ای میخواهد به استحکام کربلا که هرگز به سردی وخاموشی نگراید.

انتظار ادامه ی عاشورا غدیر وبعثت است .وظهور روز فرج ومخرج حسین است و ثمره خون او که در شریان تاریخ به جوش آمده است .

" انتظار " بشارتی است به حق بر هم هی درد ها وآلام شیعه در کربلا وتاریخ .

مهدی ،همان کسی است که باری را که حسین در مسیر کوفه در کربلا به زمین گذاشت به کوفه میرساند.

مهدی پرچم افتاده حسین را برخواهد افراشت وآرمان های بلند اورا تحقق خواهد بخشید.                   مهدی بذری را که حسین در کربلا کاشت ودیگر امامان آن را بارور کردند وخودش در دوران غیبت به حراست آن همت گماشت ،با دستان پرتوانش غرس خواهد کرد .

انتظار وعاشورا دو بال پرواز شیعه است. اگر این دو نبود چشمه غدیر میخشکید.

این پیوند های روشن وگویا از نگاه نا محرمان نیز مخفی نمانده است تا آنجا که میگویند :

" شیعه با دو نگاه همراه است :" نگاه سرخ و نگاه سبز عاشورا وظهور با الهام از یکی انقلاب میکند وبا دیگری آن را استمرار می بخشد .

برای ما دور ماندگان از صحنه عاشورا یک راه بیشتر نمانده وآن ثبت نام در کلاس انتظار ودر آمدن در خیل منتظران است که حقیقت انتظار همان در خیمه حسین بودن است آنان که در کربلا چکاچک شمشیرها را نچشیده اند باید مرارت انتظار را به جان بخرند .

"عاشوراییان پیمان خود را به اخر بردند ومدویان با کوله بار فرهنگ شهادت چشم انتظارند تا ان عهدی که باخدا ورسول بر پاسداری از حرم وحریم ثارالله بسته اند به انجام برسانند:

" فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر " (احزاب آیه ی 23 )

هشتم ونهم محرم

روز هشتم محرم

" کوفه "

شهر کوفه خجل و شرمگین از مردم خویش در بهت و سکوت فرو رفته است.

در کاخ عبید الله شیطان همه امور را در دست گرفته وهر فرمانی که می خواهد از دهان او صادر می کند. آخرین فرمان این است : بر حسن و یارانش بتازید آنها را بکشید و اجسادشان را زیر سم اسبان لگد مال کنید. سر حسین را نیز بر نیزه کنید و به کوفه آورید . شمر بن ذی الجوشن نامه عبید الله را می گیرد و به طرف کربلا حرکت می کند.

روز نهم محرم

 " کربلا "

روز , روز تاسوعاست  و شب , شب عاشورا , فردا تمت انتظار ها به پایان می رسد .

در میان خیمه های امام حسین علیه السلام جنب و جوشی عجیب است یکی سلاح خود را برای جنگ آماده می کند . دیگری مشغول عبادت و مناجات با پروردگار است. آن دیگری قرآن می خواند.

هر چند لحظه گروهی از جاسوسان عمر سعد , به پشت خیمه ها می آیند تا از اواضاع امام حسین علیه السلام و یارانش با خبر شوند. بر لبان امام آیه ی شریفه  " و لا یحسبن الذین ... "  جاری است.

 

 

ششم وهفتم  محرم

روز ششم محرم

 " کربلا "

کربلا در تب داغ خورشید می سوزد همه در انتظاری سخت به سر می برند.

دشمن برای جنگیدن با امام حسین علیه السلام لحظه شماری می کند ." آیا این ها همان مردمی هستند که صدها نامه برای امام حسین علیه السلام فرستادند وبا او بیعت کردند؟!."

 روز هفتم محرم

 " کربلا "

پانصد سرباز مسلح به نیزه و شمشیر و کمان در اطراف رود فرات کشیک می دهند .

ای پسر سعد ! من آب را بر یهود و نصارا حلال کرده ام اما بر حسین و اهل بیت او حرام می کنم.

آب فرات را به روی آنها ببند و نگذار یک قطره آب بچشند .

سوم چهارم وپنجم محرم

روز سوم محرم 

" کوفه "

عبید الله بن زیاد : " ای پسر سعد ! دستور این است: با حسین بجنگ و او رابکش."

-         عمر سعد: " ای امیر ! مرا از این کار معاف کن ."

-         عبید الله : " مگر حکومت ری را نمی خواهی ؟"

-         عمر سعد : " من همیشه آرزو داشتم که حاکم ری بشوم. اما... اما یکشب به من مهلت بدهید تا کمی فکر کنم."

-         قاصدی به نزد امام  حسین علیه السلام فرستاد تا از نیت او با خبر شود.

-         امام حسین علیه السلام به قاصد عمر سعد گفت: " اهل دیار شما برای من نامه های بسیار نوشتند و از من خواستند تا به کوفه بروم . حالا اگر از آمدنم منصرف شده اید, بر می گردم و می روم. "

 


 روز چهارم وپنجم محرم

 

" کوفه "

عبید الله بن زیاد  : " به شبث بن ربعی بگویید به کاخ بیاید. ا. جنگجو و تیر انداز ماهری است و باید به لشگر عمر سعد بپیوندد. "

شبث بن ربعی : " ای امیر ! من بیمارم و نمیتوانم در جنگ شرکت کنم . "

عبید الله بن زیاد : " بیماری را بهانه نکن و با حسین بجنگ. پاداش خوبی به تو داده خواهد شد."

شبث بن ربعی : " چاره ای نیست. از پاداش امیر عبید الله نمی توانم چشم بپوشم.  "

روز اول ودوم محرم

روز اول محرم سال 61 هجری قمری

"صحرای نجف"

-         ای حر ! از ما چه می خواهی؟

-         می خواهم تو را به کوفه نزد امیر عبید الله ببرم.

-         من با تو نمی آیم.

-         من مامور نشده ام که با تو بجنگم . به من دستور داده اند تا کوفه مراقب تو باشم.اگر با من به کوفه نمی آیی پس به راهی برو که نه به کوفه باشد و نه به مدینه تا مجبور نشوم که یا مرد بزرگواری چون تو بجنگم.

-         من به طرف قادسیه می روم.

-         من هم تا دستور بعدی از تو دست بر نمی دارم و به دنبال تو می آیم.

 


 

روز دوم محرم

 

"دشت نینوا"

سوار, کمانی بر دوش  گذاشته بود و به سرعت , اسب می تاخت.گویی پیغام مهمی از کوفه برای حر آورده بود. وقتی به لشکر حر رسید , از اسب پیاده شد.

سلام کرد و نامه ای به او داد . حر , نامه را باز کرد.

خط عبیدالله بن زیاد را شناخت.

-         ای حر ! وقتی نامه من به دست تو رسید حسین و یارانش را نحت فشار بگذار  و آنان را مجبور کن تا در سرزمینی خشک و بی آب قرار بگیرند.

-         سرزمینی خشک و بی آب , گرم و سوزان , تا چشم کار می کرد بیابان بود و نیزه های داغ خورشید که در تن خاک فرو می رفت.دشتی مرده و بی روح .آفتاب سوخته و عطشناک.خاک می نالید . ناگهان اسب امام ایستاد . امام پرسید : " این جا کجاست ؟ "

-         زهیر گفت " کربلا " امام رو به آسمان کرد و گفت: " خداوندا! به تو پناه می برم از کرب و بلا" بعد از اسب پیاده شد و گفت: " خون ما را در این سرزمین خواهند ریخت."

 

 

 

روز نهم محرم

 

" کربلا "

روز , روز تاسوعاست  و شب , شب عاشورا , فردا تمت انتظار ها به پایان می رسد .

در میان خیمه های امام حسین علیه السلام جنب و جوشی عجیب است یکی سلاح خود را برای جنگ آماده می کند . دیگری مشغول عبادت و مناجات با پروردگار است. آن دیگری قرآن می خواند.

هر چند لحظه گروهی از جاسوسان عمر سعد , به پشت خیمه ها می آیند تا از اواضاع امام حسین علیه السلام و یارانش با خبر شوند. بر لبان امام آیه ی شریفه  " و لا یحسبن الذین ... "  جاری است.

 

محرم

روز هشتم محرم

 

" کوفه "

شهر کوفه خجل و شرمگین از مردم خویش در بهت و سکوت فرو رفته است.

در کاخ عبید الله شیطان همه امور را در دست گرفته وهر فرمانی که می خواهد از دهان او صادر می کند. آخرین فرمان این است : بر حسن و یارانش بتازید آنها را بکشید و اجسادشان را زیر سم اسبان لگد مال کنید. سر حسین را نیز بر نیزه کنید و به کوفه آورید . شمر بن ذی الجوشن نامه عبید الله را می گیرد و به طرف کربلا حرکت می کند.

 

محرم

روز هشتم محرم

 

" کوفه "

شهر کوفه خجل و شرمگین از مردم خویش در بهت و سکوت فرو رفته است.

در کاخ عبید الله شیطان همه امور را در دست گرفته وهر فرمانی که می خواهد از دهان او صادر می کند. آخرین فرمان این است : بر حسن و یارانش بتازید آنها را بکشید و اجسادشان را زیر سم اسبان لگد مال کنید. سر حسین را نیز بر نیزه کنید و به کوفه آورید . شمر بن ذی الجوشن نامه عبید الله را می گیرد و به طرف کربلا حرکت می کند.

 

محرم

روز ششم محرم

 

" کربلا "

کربلا در تب داغ خورشید می سوزد همه در انتظاری سخت به سر می برند.

دشمن برای جنگیدن با امام حسین علیه السلام لحظه شماری می کند ." آیا این ها همان مردمی هستند که صدها نامه برای امام حسین علیه السلام فرستادند وبا او بیعت کردند؟!."

 

محرم

روز هفتم محرم

 

" کربلا "

پانصد سرباز مسلح به نیزه و شمشیر و کمان در اطراف رود فرات کشیک می دهند .

ای پسر سعد ! من آب را بر یهود و نصارا حلال کرده ام اما بر حسین و اهل بیت او حرام می کنم.

آب فرات را به روی آنها ببند و نگذار یک قطره آب بچشند .

محرم

روز اول محرم سال 61 هجری قمری

 

"صحرای نجف"

-         ای حر ! از ما چه می خواهی؟

-         می خواهم تو را به کوفه نزد امیر عبید الله ببرم.

-         من با تو نمی آیم.

-         من مامور نشده ام که با تو بجنگم . به من دستور داده اند تا کوفه مراقب تو باشم.اگر با من به کوفه نمی آیی پس به راهی برو که نه به کوفه باشد و نه به مدینه تا مجبور نشوم که یا مرد بزرگواری چون تو بجنگم.

-         من به طرف قادسیه می روم.

-         من هم تا دستور بعدی از تو دست بر نمی دارم و به دنبال تو می آیم.

 


 

روز دوم محرم

 

"دشت نینوا"

سوار, کمانی بر دوش  گذاشته بود و به سرعت , اسب می تاخت.گویی پیغام مهمی از کوفه برای حر آورده بود. وقتی به لشکر حر رسید , از اسب پیاده شد.

سلام کرد و نامه ای به او داد . حر , نامه را باز کرد.

خط عبیدالله بن زیاد را شناخت.

-         ای حر ! وقتی نامه من به دست تو رسید حسین و یارانش را نحت فشار بگذار  و آنان را مجبور کن تا در سرزمینی خشک و بی آب قرار بگیرند.

-         سرزمینی خشک و بی آب , گرم و سوزان , تا چشم کار می کرد بیابان بود و نیزه های داغ خورشید که در تن خاک فرو می رفت.دشتی مرده و بی روح .آفتاب سوخته و عطشناک.خاک می نالید . ناگهان اسب امام ایستاد . امام پرسید : " این جا کجاست ؟ "

-         زهیر گفت " کربلا " امام رو به آسمان کرد و گفت: " خداوندا! به تو پناه می برم از کرب و بلا" بعد از اسب پیاده شد و گفت: " خون ما را در این سرزمین خواهند ریخت."

 

 


 

روز سوم محرم

 

" کوفه "

عبید الله بن زیاد : " ای پسر سعد ! دستور این است: با حسین بجنگ و او رابکش."

-         عمر سعد: " ای امیر ! مرا از این کار معاف کن ."

-         عبید الله : " مگر حکومت ری را نمی خواهی ؟"

-         عمر سعد : " من همیشه آرزو داشتم که حاکم ری بشوم. اما... اما یکشب به من مهلت بدهید تا کمی فکر کنم."

-         قاصدی به نزد امام  حسین علیه السلام فرستاد تا از نیت او با خبر شود.

-         امام حسین علیه السلام به قاصد عمر سعد گفت: " اهل دیار شما برای من نامه های بسیار نوشتند و از من خواستند تا به کوفه بروم . حالا اگر از آمدنم منصرف شده اید, بر می گردم و می روم. "

 

 


 

روز چهارم وپنجم محرم

 

" کوفه "

عبید الله بن زیاد  : " به شبث بن ربعی بگویید به کاخ بیاید. ا. جنگجو و تیر انداز ماهری است و باید به لشگر عمر سعد بپیوندد. "

شبث بن ربعی : " ای امیر ! من بیمارم و نمیتوانم در جنگ شرکت کنم . "

عبید الله بن زیاد : " بیماری را بهانه نکن و با حسین بجنگ. پاداش خوبی به تو داده خواهد شد."

شبث بن ربعی : " چاره ای نیست. از پاداش امیر عبید الله نمی توانم چشم بپوشم.  "